.

خزعبلات!

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۲۹ ق.ظ
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست... آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست.....*   *: فاضل نظری   ***   من دوست ندارم این درجا زدن ها را.... من دوست ندارم اعتراف کنم به احساساتم... نمی دانم اسمش را چی میشود گذاشت....غرور؟ نمی دانم... هرچی هست دوست ندارم حرف بزنم از لحظه های خیسم... شاید هم حس می کنم کسی نیست که بتواند بفهمد....حس کند.... من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر.....؟! نه.... نمی دانم جای چی...یا کی در زندگی ام خالی ست.... که این قدر نبودنش را حس می کنم....و این قدر از نبودنش بی قرارم...   پی نوشت: راستی وقتی داری سعی میکنی حواست رو کاملا جمع جزوه ی سخت ترین درس این ترم ات کنی... بعد  یه سوژه ی ناب برای داستان نوشتن و یه بیت خیس برای گفتن غزل از لابه لای کتاب و جزوه هایت در ذهنت  سرک می کشه...چه کار باید بکنی؟ اصولا در زندگی درسی من کلمه ای به عنوان استرس تعریف نشده! مدیون اید اگر فکر کنید این خزعبلات و همه ی اینا به خاطر امتحان بیوشیمی ایه که پس فردا دارم! و استادش هم به شدت بی اعصاب می باشد!(در پرانتز بگویم به عنوان زیرخاکی زنده می تونیم از ایشون تقدیر کنیم!) و این وسط اره و اوره  شمسی کوره که از خوندن خسته شدن و احتمالا از ننه شون هم قهر کردن شماره استاد رو گیر آوردن و زنگ زدن گفتن: _ استاد میشه نیم ترم رو کنسل کنید؟همه ی بچه ها موافق اند! خلاصه شماره میفته دست بچه ها و هر ننه قمر بی جنبه ای زنگ میزنه به استاد و به نوعی ابراز وجود و ندامت میکنه! و استاد هم برای همه مان خط و نشان کشیده و یاد "ننه قمر" انداخته که آخر احمق بی شعور شماها همه به من امضا دادید که نیم ترم می دید و حتی یک نفر هم مخالف نبود!و قرار است بلایی به سر همه ی مان بیاورد که آن سرش نا پیدا! آخه یکی نیست بهش بگه برا چی از طرف بقیه زنگ میزنی حرف می زنی؟! من که کلا پایه ی هرگونه لغو امتحانم، چون می دونستم استاده اعصاب نداره از مخالفین کنسل بودم! بامزه ش اینجا بود که بعد 2 روز درگیری کلی بچه ها با هم و گیس و گیس کشی(!) رفتن آموزش دوباره زنگ زدن به استاد که ما میخوایم امتحان بدیم و غ-ل-ط کرده هرکی گفته نمی خوایم امتحان بدیم! استاد هم گفته حالی ازتون بگیرم که یادبگیرید باید چطوری درس بخونید!امتحان نمیگیرم! (و ما روی افتادن کل کلاس حساب کردیم) بعد از 2 روز آقای فلانی (!) (نماینده ی  بی عرضه ی کلاسمون) اسمس زد به همه مون که: بچه های گل بشینید بیوشیمی بخونید که کنسل نشده! و من الله توفیق! یعنی ها.......... لعنت الله علی قوم الظالمین و مخالفین الامتحان! الان ما باید یکی بزنیم تو سر کتاب!و یکی تو سر خودمون و بقیه و نماینده مون!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۰۵
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

آخی ...
عیب نداره موفق باشی...
منم هیچ وقت در زندگی درسی استرس نداشتم
راستی منظورت چی بود نوشته بودی چی بگم؟؟؟
مگه من گفتم چیزی بگی؟؟؟
پاسخ:
نه!پستت رو که خوندم دلم خواست یه چیزی بگم ولی ذهنم خالی بود... الان فقط در مورد اسیدآمینه و بیوسنتز پروتئین،کربوهیدرات و نوکلئیک اسید ها و اینا میتونم حرف بزنم!
۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۸ شهره مامان مینو
چقدر دلم امتحان خواست...از همان امتحان هایی که برایشان استرس نداشتم...دلم هوای شبهای امتحان دیفرانسیل را کرد که ساعت 8 چشمم از خواب باز نمیشد...باز من و در جوی خاطراتم انداختی...خیس شدم ...