.

برای تو که خیس کردن حرف هایم را خوب بلدی...

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۴۸ ق.ظ
نکند شاهرگ بغض هایم را زده ای؟...که هرچه می کنم این اشک ها تمام نمی شوند...خوب می دانی چه می گویم...مدام دلم غزل میخواهد و قافیه ها از لابه لای کتاب و جزوه هایم سرک می کشند بیرون...این ها همه از دلتنگی های مداوم است...این بغض ها سنگی بودند...چه شد که با تلنگری...؟عزیز دوست داشتنی ام..."باش"...هر جور که می خواهی...باش فقط...***گفتی دلت را دعا کنم...این روزها انگار دعا ...خدایم را...نمی دانم کجا گم کرده ام...شاید بین صندلی های سیاه دانشگاه...شاید میان روزمرگی هایم و مشغله های خاص اش...شاید میان دلتنگی هایم...خدایا...دلم...خ ی ل ی برایت تنگ...خالی ست جایت...بین غزل های عاشقانه ام...میان پیچ و خم این قافیه ها...* * *نمی دانم چرا...هیچ روضه ای...به اندازه ی روضه ی مادر(س) نمی سوزاند دلم و بغض هایم را...دلم برای فاطمیه تنگ می شود....من بغض هایم را...کامل خالی نکردم...من هر روز...افتخار می کنم که لااقل اسم شیعه ی علی (ع) رویم است...وقتی قدم می زنم بین آدم هایی که بغض سکوت 25 ساله ی علی(ع) را نمی شناسند...خدایا...شکر...که عاشقم...شکر که عاشق اسمم ام...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۲۴
غـ ـزالــ

نظرات  (۸)

۲۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۱۹ سالهای صبوری
دل من در پی یک واژه بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود...
دلمان که میگیرد تاوان لحظاتی است که دل بسته بودیم...
در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است...
سلام
بسیار لذت بردم از خوندن وبت
چه قلم زیبایی داری
۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۶:۲۹ شهره مامان مینو
ما هم از داشتن دوستانی مثل شما خوشحالیم و بسیار ممنون از نظر لطفتون. ایتجورها که میگین هم نیست اما تلاش میکنیم که باشه.
ممنون که مارو لینک کردید.
قشنگ مینویسی خانوم دکتر
به دل میشینه نوشته هات
اسمت فاطمه هست یا زهرا؟
پاسخ:
ف ا ط م ه . . . . . . ممنون...
آپم
ممنونم که اومدی و بهم سر زدی. اگه وبم خوب نیست ببخشید تازه یاد گرفتم و تازه واردم