.

زمانی خداوند همسایه ام بود...

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ب.ظ
امام سوم دنیا، امام عاشورااگر تویی هدف عشق؛ خوش به حال خدا ...خواستم بیایم غر بزنم به جان این دانشگاه خراب شده ای که نگذاشت ده روز مرخصی بگیرم و همین روزها عازم بین الحرمین تو باشم ،دیدم کار دارد جای دیگری می لنگد ...داستان بی لیاقتی دلی ست که ....آه ....کربلایی شدنم دست شماست آقا جانپاس و ویزا و گذر بازی بین المللی ست...بغض نوشت:در انزوای نداری امید بر چه ببندم؟زمین بی ثمرم یا دعای بی اثرم را ؟... (سید تقی سیدی)درد نوشت:زمانی خداوند همسایه ام بود...گناهی رگ گردنم را گروگان گرفته است....خدایا خودت حواست هست که من...حتی از تو هم رویم نمیشود مستقیما چیزی را برای خودم بخواهم...برای خود خودم... :(ته نوشت: اعیاد مبارک ... نکته نوشت: این عکسه با این سایزش،وصله ی ناجوریه برای این پست؛ اما اگر فکر میکنین من حوصله م میاد برم سر لب تاب و سایز این عکس رو درست کنم بعد بذارم سخت در اشتباهید!! :)) خیلی وقته همه ی پست هامو با گوشی میذارم.شایدم برعکسه و این پست وصله ی ناجوریه برای این عکس...تلخ نوشت:شاید تو وصله ی تن من نیستی چقدرجان تو روی پیکر من درد میکند... :((نجمه زارع)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۰
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

تو که منو کُشتی با این یادداشت‌ها و شعرها...

عزیزِ دلم! عجب بیتی برام فرستاده از «فاضل»!
از «کتاب» بود؟ نمایشگاه رفتی؟
فاطمه...
پاسخ:
دلی همیشه شکسته... اوهوم از "کتاب" بود ... هنوز نرفتم... میرم انشالله.... این فاطمه ی آخر رو که گفتی.... دلم ریخت....
تصحیح: فرستادی
پاسخ:
:)