.

[پشت پرده]

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ب.ظ
کاش من یک عالمه واژه داشتم ،یک عالمه حرف که بهم بچسبانمش و وقتی کلمه شدند بدهم شان به تو... برای روز مبادا...برای وقت هایی که واژه نداری...که واژه ندارم...برای وقت هایی که بلد نیستی چطور خودت را قانع کنی،برای همه ی وقت هایی که بلد نیستی چطور با یکی دوکلمه ذهن آشفته ی مرا دست بگیری...کاش من یک دنیا لبخند داشتم ؛ که همه شان را هدیه دهم به تو...که برای تو باشند تا ابد...که تا آخر دنیا روی لبت باقی بمانند...کاش من یک عالمه ذوق داشتم...که بریزم شان در چشم های تو...که تا وقتی که نفسی برای کشیدن هست، برق چشم هایت خنده را داشته باشند...من هیچ کدام این ها را ندارم .فقط،یک دنیای کوچک صورتی داشتم؛ که حالا دیگر نیست،و یک دل شکسته ی درب و داغان ؛ که آن را هم دیگر ندارم...بغض نوشت:این باید یکی از قانون های دنیای هرکسی باشد...وقتی کسی را دوست داری؛ "حق" نداری ازش ناراحت شوی،وقتی آدم ناراحت میشود اتفاق های خوبی نمی افتد، ممکن است برخورد خوبی هم نباشد،این جور وقت ها فقط چشم هایت را ببند و به دوست داشتنش فکر کن...اینجوری دنیا قشنگ تر میشود...مهربان تر؛ منعطف تر، باگذشت تر، عمیق تر...تلخ نوشت:یک نفر هست که گم کرده دلش را اینجابه خودش پس بده بی زحمت اگر دست شماست...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۵
غـ ـزالــ

نظرات  (۷)

چه قشنگ نوشتی، فاطمه جانم!

پاسخ:
جدی؟! خودم خوشم نیومده ازش... از اون پست هاست که فکر حذفش کردنش تو سرم ه. :/
دل من اما
بیشتر ، خیلی بیشتر ناراحت میشه از اونایی که دوسشون دارم !!!!!!
پاسخ:
اونا مهم ترن...شکستن ازشون دردش خیلی بیشتره...خیلی بیشتر... ولی بخاطر دوست داشتن شون خودتو عادت بده ناراحت نشی....همه چیز قشنگ تره اینجوری...دوست داشتنی تره...
اگر بیشتر وقت ها تو بستی چشمت رو و به دوست داشتنش فکر کردی، اون موقع تکلیف دل خودت، احساست چی میشه؟ چی از دل می مونه؟
پاسخ:
اصلا دوست داشتن یعنی همین...یعنی خودت رو بگذاری کنار...یعنی دیدن ذوق توی چشم های فرد مقابلت رو با دنیا نتونی عوض کنی...یعنی خنده های اون خنده های تو باشه... یه کم طول میکشه تا به قانون دنیای تو عادت کنه...یک سال،دو سال...سه سال...ولی در نهایت تو هم قانون دنیای اون رو عوض میکنی...یاد میگیره ازت... فقط یه کم طول میکشه که باید صبر و تحملت رو بالا ببری... توی خودت خیلی میشکنی...ولی ارزش داره...ولی ارزش داره... آدم های زیادی رو نمیتونی اینجوری دوست داشته باشی...دنیات تقسیم میشن به کسایی که معمولی دوستشون داری و کسایی که خیلی دوست شون داری...بیشتر از خودت و احساست دوستشون داری...بخاطر خودشون دوستشون داری نه بخاطر خودت...
درسته اما بعضی وقت ها این قانون عوض نمیشه
دیگه اون موقع اسمش میشه وظیفه
دیگه کم کم اون اندک چشم بستن های طرف مقابلت هم باز کمتر میشه
آره کم اند کسانی که اینجوری دوستشون داری. و هر چیزی که پیش بیاد باز فراموششون نمیکنی. حتی اگر در ظاهر این کار رو بکنی اما همیشه حضور دارند در گوشه ای از دلت. و هیچ وقت نمی تونی جایگزینی براشون پیدا کنی.
پاسخ:
درسته... اینجوری دوست داشتن خیلی درد داره...خیلی... چون اکثر مواقع طرف مقابل حواسش نیست... ولی من باز؛ درد و شکستن اینجور دوست داشتن رو به جان میخرم...تا لااقل اون یکی دونفری که اینجوری دوست شون دارم؛ یک بار اینجوری دوست داشته شدن رو تجربه کرده باشن...حس خوبیه...لذت اینکه بدونی یه نفر همه جوره و تحت هر شرایطی دوستت داره، خوبه... خوشحالم که میتونم حداقل یکی دونفر رو به این حس تو زندگی شون برسونم... حس بدیه که تو این دنیا...حتی "من" رو هم نداشته باشن...:((( من نمیتونم راضی شم کسی که ادعا میکنم انقدر دوستش دارم؛ این حس رو تجربه نکنه... چرا باید از حس به این قشنگی تو زندگیش محروم باشه؟... (شاید برمیگرده به حس ها و علایق درونی من، مثلا من همیشه کادو دادن رو بیشتر از کادو گرفتن دوست دارم...ذوقی که تو چشم های طرف مقابل می بینی خیلی خوبه...:) )
آخه این دوست داشتنت شاید اصلا دیده نشه، اما باز میگی مهم نیست... مهم اینه که طرف مقابلت بگه یکی هست که هر کاریش هم بکنم باز به همین روند دوست داشتن ادامه میده. اما درد جایی هست که می بینی تو با همه از خود گذشتن هات حالا جایگزین پیدا کردی. جایگزینی بدون هیچ از خود گذشتن
پاسخ:
نه...طرف مقابلت باید لیاقت داشته باشه... و اینو تو درک میکنی... هرکسی رو نمیتونی اونجوری دوست داشته باشی...
دقیقا
اما باز هم باز هم گوشه ای از دلت می شینن برای همیشه
و تو هیچ وقت نمی توانی جایگزینی برایشان پیدا کنی
پاسخ:
بله... من شما رو میشناسم؟
فکر کنم بشناسید. یه خواهر کوچکترت...
البته بستگی داره منظورمون از شناخت چی باشه
ولی نوشته هاتون رو همیشه می خونم.
پاسخ:
از لطف تون ممنونم...