.

تا ثریا می رود دیوار کج!... (2)

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ق.ظ
بگذار آخرش را اول بگویم ، 
آخرش که نه؛ بگذار از وسط هایش برایت بگویم. 
یک روز صبح که چشمت را باز میکنی ، می بینی چیزی روی انگشت چهارم دست چپ ت سنگینی میکند؛ تازه یادت می افتد با یک حلقه ی فلزی و یک "بله" همه چیز شروع شده است.

دختر و پسرش فرق ندارد، واقعیت این است که هیچ کدام شان درست تربیت نشده اند...
دختری که از روزهای اول شکل گرفتن شخصیتش کسی یادش نیاورده که تو؛ قرار است فقط دختر باشی...کسی نقش های مرتبط با نعمت دختر بودنش را شفاف برایش کالبدشکافی نکرده، کسی نگفته تو قرار است همسر باشی...قرار است مادر باشی...و این چیزی فراتر از یک اسم است...

واقعیت این است که در جامعه ای زندگی میکنیم که دخترهای مان ، این را نفهمیده اند...و طبق همین تفکر، و با همین رویه ی تربیتی، نمیشود از دختری که بنابر بلوغ اولیه ی عقلی اش، 9سالگی تکلیف میشود و به فاصله ی دو-سه سال بعدش به بلوغ جنسی می رسد، و به لطف فرهنگ غلط جامعه تا اواسط دهه سوم زندگی اش مجرد است، توقع "پاک" بودن و پاک ماندن داشت...
اصلا بعید نیست که ببینیم در و دیوار اتاق دختری پرشده از عکس های خواننده و هنرپیشه محبوب اش و کشیده شده تا فن پیج ها و کامنت ها و... اصلا بعید نیست اگر از گوشه و کنار مقاله ها و از زبان مشاورین مدارس بشنویم، تعدادزیادی از دختران در سنین راهنمایی حداقل یک بار به نوعی ارتباط جنسی را تجربه می کنند.دور از ذهن نیست...
وقتی نیازی برای کسی مطرح شده باشد و هدف آن برایش روشن نشده باشد ، سردرگمی اش حتمی است.
نیاز به محبت کردن و محبت دیدنش را یا به غلط با ارتباطات عمیق عاطفی با دوستانش مرتفع میکند و یا به ابراز علاقه های مسموم پسرهای جامعه ی اطرافش بها می دهد...

از آن طرف با پدر و مادری مواجهیم که نمی دانند نیازهای بچه های شان در بهترین لباس و بهترین مدرسه با شهریه های چندمیلیونی با هدف قبول شدن در فلان رشته تاپ دانشگاهی ؛ خلاصه نمیشود...
با دختر و پسری مواجهیم که نقش های شان را نفهمیده اند...دختری که نفهمیده احساسش باید دست نخورده و ناب باقی مانده باشد و پسری که درک نکرده چرا باید کنترل نگاهش دستش باشد...
 دختری که یاد نگرفته ظرافت جسمی و لطافت روحی اش چه نقشی در همسر داری و تربیت فرزند می تواند داشته باشد؟!
و پسری که هنوز نفهمیده مسئولیت پذیری چه انشعاباتی دارد و قرار است به کجا ختم شود ؟ ...
از دختری که در جدی ترین و بهترین زمان ازدواجش در توقعات مردم پسند و توهمات عشقی و یا از آن طرف در تفکرات فمینیستی اش غرق شده، میشود توقع یک انتخاب درست داشت؟...
از پسری که در بهترین سال های جوانی اش اصلا دنبال متاهل شدن و پذیرفتن مسئولیت آن نیست؛ و معیارهایش در ظواهر و تجملات عوام پسند و نیازهای فرعی زندگی غرق شده؛ میشود انتظار انتخاب عاقلانه داشت؟
جامعه مان دارد از بی شعوری رنج می برد...
دختر و پسری که تا آخرین درجه و در تاپ ترین رشته و بهترین دانشگاه کشور درس خوانده اند و حالا گذشته از اینکه بازده عملی و مفید علمی دانشگاه های ما چقدر است، متاسفانه آخرش با کسانی مواجه میشویم که در بهترین سال های نوجوانی و جوانی شان فقط درس خوانده اند و به رشد شخصیتی و روحی قابل قبولی نرسیده اند...
جامعه ی تحصیل کرده ی مدرک گرای فاقد شعور. (یک سری فحش دیگه هم بلدم که از اتاق فرمان اشاره میکنن جاش اینجا نیست:D) 

حالا تصور کنید این دو ؛ با تربیت غلط و با فرهنگ ها و رسوم غلط تر؛ عاقدی وکیل شان میشود و به عقد دائم هم در می آیند.عیب و ایرادها تازه شروع میشود...تازه چشم های شان را باز میکنند و می بینند فقط عشق برای زندگی کردن کافی نبوده....فقط نمیشود با پز مدرک و شغل و جایگاه اجتماعی زندگی کرد...نتیجه این میشود که دادگاه ها پر میشود از زوج های جوانی که هنوز مهر عقدشان خشک نشده و سفیهانه تر پدر و مادرهایی که به جای حل مشکل؛ به تصورات و توقعات بچگانه ی عروس و داماد دامن می زنند و با دست خودشان اختتامیه ی تلخی برای زندگی آن ها تدارک می بینند.

 ته نوشت: به بچه های مان یاد نداده ایم دختر و پسر قبل از پذیرش هر نقشی باید "پاک" باشند...یاد نداده ایم "دل" نباید کلکسیون هرزگی ها و عشق های کاذب ریز و درشت شده باشد.اغلب پدر و مادرها از اولویت ها سر در نمی آورند...نمی دانند کمال گرایی و تجملات و تصورات غلط؛ چطور می تواند نه فقط زندگی بچه ی خودشان؛ بلکه تیشه به ریشه ی تربیت صحیح چند نسل بزند ...

پی نوشت : از پدر و مادری که بزرگترین نگرانی زندگی شان، دغدغه ی "نان" و مشکلات اقتصادی اولیه است ، میشود توقع داشت دغدغه ی تربیت اصیل و فرهنگ بچه ها را داشته باشند؟...

درد نوشت :نه دخترها و نه پسرهای مان؛ برای تشکیل یک زندگی درست و بهنگام؛ تربیت نشده اند... می بینیم که تصمیم ها و تفکراتی که باید آخر دهه دوم زندگی هرکسی به جایگاه حضور و ظهورش برسد، اواخر دهه سوم زندگی هم هنوز تکامل و پختگی لازم را ندارد ....

 نکته نوشت:نگید که نمیدونین دهه دوم زندگی میشه 10تا20 سالگی و دهه سوم میشه 20 تا 30 سالگی :)  یه نفس عمیق: خب از اتاق فرمان اشاره میکنن از منبر بیام پایین بسه مثل اینکه :D
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۵
غـ ـزالــ

نظرات  (۷)

بله!

پاسخ:
از توجهت ممنونم عزیزم...
کاملاً موافقم، فاطمه جان؛
هرچه کاری، بِدرَوی!
بچّه‌ها را برای زندگی‌کردن و آدم‌بودن تربیت نمی‌کنیم و توقّع داریم، خودرو و خودجوش انسانِ کامل شوند!
آفرین به آن بخشِ مدرک‌گرایی و عدمِ مهارت در زندگی و... همهٔ نکاتی که اشاره کردی، مع الأسف درست است و پناه بر خدا از عاقبتِ این نسلِ جدید!
پاسخ:
موافقت شما خوبه... خیلی خوب... من عاشق توجه شما به اعراب کلماتم.....و جمله بندی های دقیق و منظم.... در ضمن...دلتنگت هم هستم....:*
من عاشقِ توجّهِ تو به آدم‌هاو دل‌نوشت‌هایشان هستم و هنوز حیرانِ آن همه دقّت و حافظه و رندی‌ات...

خدا می‌دانَد که من هم چقدر به یادت هستم و دل‌تنگ و دعاگو!
می‌بوسمت، عقیقم...
پاسخ:
دقت و حافظه و رندی...:) ای بابا :D عزیزی....خیلی....
عزیزتری برای من... :*
پاسخ:
:**
اجازه نشر بدید لطفا؟
پاسخ:
اصلا به جهت نشر و فرهنگ سازی نوشته شده... اما بستگی داره کجا بخواین انتشار بدید. ؟
مثلا در گروهی که بحث های این چنینی انجام میشه.. یا حرف های شما رو در فضای حقیقی بیان کنیم... یا.... میشود آیا :)؟
ممنون اگر بشود...
پاسخ:
بله. هدف نشر عقاید درست و برداشتن باری از جامعه ست.... اگر به دردبخور باشه چرا که نه. فقط جهت انتشار لازمه جاهایی که شخصی نوشته شده رو ویرایش بفرمایید. تمام پست های حاضر با این عنوان و پست های بعدی با همین عنوان رو میتونین کپی کنین.
ممنون از لطف شما بزرگوار
چشم حتما، آینده ی موفقی داشته باشید :)
منتظر پست های بعدی شما هستم و درضمن من وب شما رو یک سال هست که دارم میخونم...حرف دل میزنید، آینده ی موفقی داشته باشید :) قلمتون مستدام
پاسخ:
تشکر... ممنون از لطف تون.. سلامت باشید...