.

[لبخند]

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ
تو اینستاگرام به طور اتفاقی رسیده ام به پیج یکی از خانم های اقوام... رسیدم به یک عکس خانوادگی سه نفره....خودش و همسر و دخترش. از دیدنش خنده ام میگیرد... آقای محترم داخل عکس قاعدتا پسر دخترخاله ی منه و من با وجود رفت و آمدهای زیاد فامیلی در تمام این سال ها حتی یک بار ندیدمش... .توجهم جلب شده به ست شدن لباس های شان باهم...به سلیقه ی دخترانه و پر از ذوق خانم ش...بنفش چهارخانه...نگاهم می دود لای چهارخانه های آرام لباس دخترشان. لابه لای خنده ی ظریف دخترکی در تولد 2سالگی اش... ذهنم رفته سمت روحیات همسر پسر دخترخاله م،دارم فکر میکنم به عکس هایش...به ذوق هایی که  با بقیه ی اهالی اینستاگرام به اشتراک گذاشته...لبخند میزنم به همه ی آن چه که هست...خوشحالم که این جور آدم هایی را هم در فامیل داریم...در این 4-5 سال که فامیل ما شده،بارها و بارها دیده ام ش و حتی یک بار شوهرش را که سال هاست توی فامیل ماست، ندیده ام.این سطح از رعایت محرم-نامحرم در فامیل ما واقعا در نوع خود بی نظیر است... :)پ.ن1 : احتمالا دستم خورده و آن عکس را لایک کرده ام. آمده زیر یکی از پست هایم نوشته : انشالله که پزشک موفقی میشی ولی اگر نشدی من قول میدم یه نویسنده ی موفق بشی. می خندم...به پزشک شدنم...به نوشتن هایم...به این روزهایم....از آن خنده ها که رگه های بغض دارند.....پ.ن 2:کاش من هیچوقت معنای خالص "ذوق" را درک نکرده بودم...که در تمام این سال ها "شکستن" را نفهمیده باشم...پ.ن3 :گاهی فقط همین که به امیدِ دیگری از خود غریبه ‌تر شدی و خسته‌ ای ، بس است "حسین منزوی"پ.ن4 : دوباره خواب دیدم ... نیا لطفا ....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۶
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

فک نکنم هیچ کس به اندازه تو ذوق در این موارد خاص که گفتی داشته باشه
پاسخ:
تو به من لطف داری عزیزدلم...
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۴۴ رادیاتور پنلی
تجربه بهترین درس است هر چند حق التدریس آن گران باشد. کارلایل