.

همه ی نشدنی ها...

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ
امروز عمیقا دلم خواست معاصر این روزها نباشم...دلم میخواست هزارو چهارصد سال پیش به دنیا آمده باشم...که پیامبر داشته باشم...خود خود پیامبر را... خود "رحمه للعالمین" بودنش...اصلا همه ی این ها ظلم است به دل من...باید بشود پر عبای پیامبر را گرفت...باید بشود چند ثانیه ای هرچند کوتاه چشم هایت را به نگاه سبزش گره بزنی...نمی دانم اگر هزاروچهارصد سال پیش بودم، اصلا امکان چنین چیزی وجود داشت یا نه....فقط می دانم دلم بودنش را میخواهد...همین...خیس نوشت:لابد تو هم فکر میکنی روی تصمیم های احساسی من نمیشود حساب کرد...درد اینجاست....درست همین جا ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۸
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

همهٔ بدبختی و سیه‌روزی‌هایمان به خاطرِ همین غیبت است...

خوب می‌فهمم این نداشتنِ معصوم در این وقت‌ها را...

آآآه...
پاسخ:
زمین...خالی از معصوم نیست اما...هزاروچهارصد سال پیش چشم های همه میتوانست ببیند...و زمان ما ... ...
چه حس خوبیه اگر اون دوران بودیم چقدر روح و روانمون با الان فرق داشت....
پاسخ:
یک نفر میگفت آدم بد...همه جا بد است... مگه ابوسفیان پیامبر رو ندیده بود؟ مگه ابولهب نبود؟ مگه عمر و عثمان و ... مگه شمر و ابن سعد ندیده بودن امام معصوم رو...؟ .... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا....