.

گفتی که صبور باش...هیهات!

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ
حواسم نیست...حواسم نیست که وسط بیمارستان ایستاده ام و زل زده ام در چشم های مضطرب  خانمی که ازم پرسید "اورژانس کجاست؟" و چند ثانیه ای فکر کردم و یادم نیامده است...به حرف های آخر کلاس 8صبح و نگاه های دکتر سین هم حواسم نبود...خواست برای بار صدم از اول آموزش پزشکی تا الان، یادآوری کند که دیسیپلین یک پزشک و رفتار و پوشش اش چطور باید باشد...حواسم به نسخه هایی که امروز نوشتم هم نبود...که خط خوردگی سهم همه شان شد و پشت همه نسخه ها نوشتم "خط خوردگی صحیح است" و مهر و امضایی را نشاندم پایش...و فکر کردم به همه ی "دل های خط خورده" ...حواسم را به ملیکا که ازم پرسید چرا نت گوشی ت امروز روشنه؟ ، هم ندادم...به عقربه هایی که ساعت2 را نشان میداد، به حرف های استاد، که ناباروری در آقایان را درس میداد هم حواسم نبود.. اصلا بر حسب چه قانونی حواس آدم باید دست خودش باشد؟...رفته ام به کلینیک قلب ... شرح قلبی که تیر میکشد را داده ام...گفته ام گاهی نفسم را به شماره می اندازد...استتسکوپ را گذاشته روی دریچه ها...از میترال به تریکوسپید...درد حوصله ام را سر برده است...معاینه اش تمام میشود و می گوید چیزی نیست. دپرشن و استرس وارد شده به قلب...پراپرانولول را پیشنهاد می دهد برای زمان هایی که تاکی کاردی نفسم را میگیرد...حواسم نیست...به هیچکس و هیچ چیز...دلم هم نمیخواهد باشد...من صبور نبوده ام...نمیشوم...همه ی قانون های غمگین دنیا باید عوض شوند....چرا تمام نمی شود این روزها؟....پ.ن:صلح است میان کفر و اسلامبا ما تو هنوز در نبردی؟...گفتی که صبور باش...هیهاتدل موضع صبر بود که بردی .... خیس نوشت:یا تطمئن القلوب ...تو حواست باشد....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۷
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

کس در همه آفاق به دل‌تنگیِ من نیست...
پاسخ:
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست...
چرا انقدر ناراحتی
بیابغلممممممم
قلم این متنت خیلی به دلم نشست
پاسخ:
عزیزم... :( چی بگم ...