.

بیا و قرار دلم باش خدا...

دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ
بی اندازه خودم را به درس و voiceبرگرداندن و جزوه و دانشگاه رفتن مشغول کرده ام...تا فکرم آزاد نباشد،تا بغضم سرریز نکند....فایده ای ندارد اما...آن قدر که سر تمام نمازها و هر تلنگر و هر حرفی، بغضم خودش را میرساند به چشم هایم و چکه میکند...من صبور نیستم....نمی شوم....می دانم که حواست هست خدا...پ.ن:رمز پست قبل فقط به مخاطب خاصش داده میشود که احتمالا او هم رمز نمیخواهد...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۸
غـ ـزالــ

نظرات  (۳)

بغض‌های رسوب‌کرده!
درک می‌کنم...

اوهوم؛ حواسش هست خدا!

پاسخ:
:(
واااای خدا چه حس خوبیه وقتی میتونم بیام اینجا و نوشته های فاطمه جانمو بخونم...
پاسخ:
بس که مهربونی ارغوانم...
من صبور نیستم... نمیشم...