.

زمینِ یخ زده...انسان عصر یخبندان...

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ
بغضِ بدخیمِ بی سر و تهی رخنه کرده ته وجودم... آن قدر که منتظرم تا با تلنگری بشکنم... تو راست میگفتی... آدم باید بعضی وقت ها برود داخل جزیره اش...جزیره ی خودش... حریمی را قائل باشد برای خودش و اطرافیانش... دیگر بی حساب نخندد...با مهربانی نگاه نکند...ذوقش را نریزد تو ی صدایش... با عشق دست کسی را توی دست هایش نگیرد... نگران حال کسی نباشد... باید گاهی آدم بخزد کنجی از جزیره ی تنهایی خودش... زانوهایش را بغل بگیرد و فکر کند...فکر کند و فکر کند.... . . . . . . . کاش این قدر دوستت نداشتم... ه م ی ن ...   پ.ن: من آن قدر آرام و تدریجی وارد جزیره ام می شوم...که شاید مدت ها بعد هم نفهمی... اما شاید هیچوقت دیگر برنگشتم... رمضان باید این بغض ها را از آدم بگیرد... امتحان های دانشگاه در ماه رمضان خر است!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۳
غـ ـزالــ

نظرات  (۴)

مطالب وبلاگت رو خودت نوشتی؟ با اجازت من چندتا مطالبت رو زدم توی وبلاگم . آپم مایل بودی تبادل لینک اتوماتیک هم وبلاگم داره
تو چرا این همه ناراحتانه! نوشته ای؟
نمی خواهم بگویم اسباب ناراحتی در دنیای کنونی موجود نیست اما چرا؟
این جزیره باز از کجا پیدایش شد؟
شما و الهام باید یا تغییر تابعیت می دادید و ملیت کشور الجزایر یا می پذیرفتید یا کارمند شبکه ی الجزیره می شدید یا حداقل مسافر دائم شبه جزیره ی هند می شدید!!!
نمی دانم چه بگویم راجع به این نوشته تان و آن جزیره ی محل سکونت و بقیه ی چیزها. اما کاش زود خوب می شدید. بخصوص با این ماه امیرالمومنین و فصل عبادات و پست های رمضانیه ی الهام ....
بگذریم.
بذا 16 ام بشه...
حالتو میارم سرجاش رفیق
بذادستم بت برسه!

واقعا خراست!
۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۵ سیده نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
عقیق؟!
من اما می ترسم
از دنیایی که نشه توش بی حساب خندید،با نگاه مهربانی کرد و ...